سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زراعت و اصلاح نباتات


زراعت و اصلاح نباتات

الهه
دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زراعت و اصلاح نباتات هستم امیدوارم از سایت من خوشتان بیاید هر چند شاید دارای نقص های باشد ولی با نظر دادن شما امیدوارم بتوانم این نقص را اصلاح کنم دو چیز را هرگز فراموش نکن : 1) خدا را 2) مر گ را دوچیز راهمواره فراموش کن : 1) کسی به تو بدی کرد 2) به کسی خوبی کردی
وضعیت من در یاهـو

341تعداد بازدید روزانه

این­که آیا همه این چیزها «خوب» و یا «بد» هستند، سؤال غیر ممکن و بیهوده­ای است. این تغییر و تحولات، همچون دگرگونی­های جوّی عارض ما شده است؛ «ما» آن­ها را «انتخاب کردیم»؛ تنها براساس مفاهیم گسترده­ای که این کلمات دارند.

 این کلمات، قبل از آنکه ما بتوانیم کاری در ارتباط با آن­­­­­­­ها بکنیم، عارضمان شده­اند. ممکن است که شما تلویزیون خود را در پستوی خانه خود بگذارید، ولی با این وجود، شما همچنان در یک جامعه تلویزیونی زندگی می­کنید. امکان طلاق اکنون مثل مرغی است که بالای سر هر ازدواجی پرپر می­زند. متارکه را اگر به دقت بنگریم، با آنچه قبلاً بوده است فرق دارد. آنچه اهمیت دارد این است که همه این تغییر و تحولات به یک سمت پیش رفتند: آن­ها بستر زیستی سابق را با آزادی شخصی معامله کردند. شاید این یک معامله با ارزش بوده است؛ بدون آن، ما خوشبختی! را که نشانه زندگی غربی است و همه چیزهایی که این خوشبختی را می­سازند، نخواهیم داشت، زندگی طولانی­تر، ظرفیت انتخاب­های بی­پایان را می­طلبد؛ اما هزینه­ها هم آشکارا صورت واقع به خود گرفته­اند: وقتی که جامعه ناپدید شد، ما به سختی تلاش کردیم که به وسیله «ارزش­های سنتی و کلیساهای انجیلی و حمایت از مزارع اشتراکی و آیین مذهبی عصر جدید»، حفره­های خالی به وجود آمده را پر کنیم. اما این هیجانات عصبی، بیشتر به پررنگ کردن تنهایی افراطی­مان دامن می­زند. همان­طور که در کتاب «پایان طبیعت» استدلال کردم، حتی با به محاصره در آوردن دنیای طبیعی هم دیگر چیزی به نام زمین در خدمت ما نیست. ما آن را به طور تمام و کمال شکل تازه­ای داده­ایم.

 پانصد سال اخیر ما را تا جایگاه فردیت بالا برده و از طرف دیگر، تا جایگاه فردیت تنزل داده است. در پایان این روند، همان شده است که ما اکنون هستیم: صاحبان قدرت، توانایی و افرادی منزوی و جدا از هم. چه این را برکت بنامیم و چه نفرین و یا هر دو، این جایی است که ما خودمان را ساخته­ایم. بزرگ­ترین دستاورد فرهنگی ما احتمالاً «سین فلد» می­باشد، یک برنامه تلویزیونی که به کشف این موضوع می­پردازد که این دستگاه به زندگی کردن چه معنایی می­دهد، آن نوع زندگی که نه بستر دارد و نه معنا. یک نمایش مشهور در ارتباط با بیهودگی. به عبارت دیگر، خطر بزرگ دنیایی که ما آن را ساخته­ایم این است که این دنیا ما را در برابر بی­معنایی آسیب­پذیر می­سازد. دنیایی که در آن مصرف، همه چیز آن است، زیرا چیز دیگری در آن باقی نمانده است که معنا داشته باشد. ما اکنون باید چیزی را از خود بپرسیم که سابقاً بدان توجه نمی­­شد: آیا زندگی من با چیزی تعیّن می­یابد؟ آیا دارای وزن و یا جسم است و یا فقط به سرعت به سمت پوچی و به درون یک وضعیت خیالی و بی­اساس می­رود؟

 اکنون تنها منبع واقعی که بسیاری از ما در مقابل این بی­معنایی داریم، خود فردی ما است. اکنون دیگر کلیسا، دهکده و خانواده و حتی دنیای طبیعی، هیچ­کدام نمی­توانند آن بستر پهناور (معنایی) سابق را برایمان فراهم نمایند. ما به گونه­ای مجبوریم همة آن زمینه­ها و بسترها را برای خودمان خلق کنیم؛ این آن چیزی است که دنیای مدرن در پی آن است. نباید برای آن زاری کرد؛ در وقوع هر واقعه­ای، جواب چه کسی، چه جایی، چطوری، چه چیزی و چرایی، ما هستیم. ما برای این سؤالات پاسخی به زیبایی آنچه که خودمان در خور آن هستیم، یافته­ایم.

اما، اکنون و بالاخره، اینجا محور و قلب استدلال ما است؛ «ما حتی در جایگاه فردیت، بر لبه ناپدید شدن ایستاده­ایم». بیشتر پرده­های پشت صحنه تئاتر، خیلی وقت است که از صحنه کنار زده شده­اند و بسیاری از بازیگران ناپدید شده­اند؛ هر کدام از ما یک­جانبه از چیزهای مهم خود حرف می­زنیم و تلاش می­کنیم تا به آن­ها بها دهیم، اما از جانب دیگر، مهندسان ژنیتک محکم ایستاده­اند تا ما را نیز در صحنه تئاتر نادیده بگیرند و با این اقدام، پرده اتمام نمایش را به پایین بکشند.

مهندسان قول می­دهند که روند آزادسازی را کامل نمایند و ما را (یا کودکان ما را) از محدودیت­های DNA آزاد کنند، درست مثل اجدادشان که ما را از محدودیت­های جهان بینی قرون وسطایی یا دهکده­های بومی یا خانواده، رها و آزاد کردند، آن­ها می­توانند. آن­ها با اطمینان قول می­دهند، قیوداتی را که ما را محدود می­کنند، محو کنند: ژن­هایی که باعث می­شوند، ما به درون یک سلامتی بیمارگونه فرو غلطیم و یا از باهوش­تر شدن، دارای اندام ماهیچه­ای شدن، جذاب­تر و زبیاتر شدن و یا شادتر شدن جلوگیری می­کنند، این طور به نظر می­رسد که مهندسان با به هم متصل کردن و چیدن، فقط می­خواهند وزنه­هایی را که ما را به پایین می­کشند حذف کنند؛ بدون مهندسی ژنتیک، ما بیشتر در قید و بند خواهیم بود و با آن، واقعاً می­خواهیم آزادتر شویم!


ارسال شده در توسط الهه
سفارش تبلیغ



">ا